چه سان با دوست درد و داغ چندین ساله بنویسم


نیستان صفحه ای مسطر زند تا ناله بنویسم

به سطری گر رسم از نسخهٔ بخت سیاه خود


خط نسخ سواد هند تا بنگاله بنویسم

ز فرصت آنقدر تنگم که گر مقدور من باشد


برات نه فلک بر شعلهٔ جواله بنویسم

زوال اعتبارات جهان فرصت نمی خواهد


ز خجلت آب گردم تا گهر را ژاله بنویسم

ز تحقیق تناسخ نامهٔ زاهد چه می پرسی


مگر آدم بر آید تا منش گوساله بنویسم

به خاطر شکوه ای زان لعل خاموشم جنون دارد


قلم در موج گوهر بشکنم تبخاله بنویسم

ز آن مد تغافلها که دارد چین ابرویش


قیامت بگذرد تا یک مژه دنباله بنویسم

از آن مهپاره خلقی برد داغ حسرت آغوشی


کنون من هم تهی گردم ز خوبش و هاله بنویسم

بهار فرصت مشق جنونم می رود بیدل


زمانی صبرکن تا یک دو داغ لاله بنویسم